اگه خبر داری برام خودت بخون که چشمای گریون من تار هنوز

خوبیه این شهر اینه هرچی نداشته باشه هم نامه رسون داره هنوز

این روزا چیزی که منو به سمت کوچه میکشه فقط صدای پای توست

خورجین تو خوب بگرد شاید که انتظار من میون نامه های توست

چیزی از این حرفام نمیفهمی وقتی اهل منطق باشی

وقتی بارون بزنه بند بیاد و همون مرد سابق باشی

واسه درک حال این نفسای زخمی باید عاشق باشی

وقتی با اون که تور غرق تنهایی میخواد توی قایق باشی

من اونیم که هر شبو کنار پنجرس ولی میدونه یارش نمیاد پست نمیکنه چرا واسم دلی که برده رو اگه به کارش نمیاد

فراریم از این قفس با چندتا خط به رویا هام بهونه ی سفر بده

این دفعه اومدی اگه کسی درو باز نکرد به قاتلم خبر بده

چیزی از این حرفام نمیفهمی وقتی اهل منطق باشی

وقتی بارون بزنه بند بیاد و همون مرد سابق باشی

واسه درک حال این نفسای زخمی باید عاشق باشی

وقتی با اون که تور غرق تنهایی میخواد توی قایق باشی