باز کن چشاتو‌

دور و‌ ببین

یه عاشق هستش روی زمین

تو‌‌تو‌آفتاب اون تو‌ بارون

آرومه تا تو هستی همین

نمونده دیگه واسش حالی

پر بوده دورش حالا خالی

همونی که واست میمیره

انگار تنهاست تو یه جزیره

به دادش برس

تو‌اون بالا اون اون پایین

اون مرد عاشق اینجاست و خود منم

از عشق به تو من که دل نمیکنم

پر احساسم‌و روزام از تو پر میشن

بیرون نمیام از فکرت اره توشم چون

ویرونست بیرون از تو

ویرونست بیرون از تو

نمیشه خاموش این تاب و تب

تو خوابش هستی هر روز و شب

دیگه چیزی از اون نمونده

ذوب عشقه از دنیا رونده

نمونده دیگه واسش حالی

پر بوده دورش حالا خالی

همونی که واست میمیره

انگار تنهاست تو یه جزیره

به دادش برس

تو‌اون بالا اون اون پایین

به دادش برس

به دادش برس